کتاب پشت صحنه سینمای ایران دربرگیرنده عکس های جمشید بایرامی از فیلم های بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، ابوالفضل جلیلی، ناصر تقوایی و رخشان بنی اعتماد است که در سال 1390 نشر موزه سینما آن را وارد بازار چاپ و نشر نمود.
یوریک کریم مسیحی در مقدمه ای با عنوان « بیا و ببین ! » پیرامون جمشید بایرامی و عکس هایش اینگونه می گوید:
“بسیارند کسانی که مشتاق دیدن پشت صحنه ی فیلم هایند. کارخانه ی رویاسازی محصول خود را چنان دلفریب و رویایی می آفریند که مخاطب سودازده اش حاضر است به هر دری بزند تا سر از کار اتاق پشتی این کارخانه و محصول و آفرینندگانش در بیاورد: در بیاورد تا بتواند به دیگر سودازدگان فـخـر بـفـروشـد. دیدن پشت صحنه ی رویاها و دمخور شدن با رویاسازان درخـور فـخـرفـروشـی سـت.
جمشید بـابـرامـی، چـون چـشـم شـاهـد، بـه مـرکـز و پشت صحنه ی کـارخـانه رفته است تا از چندوچون کار، از جـرقـه ی آغازین تا پیچیدن رویا در کاغذ و روبان و پیشکش کردنش به چشم های مشتاق مردمان، عکس بگیرد: عکس، که خود هنر رویاسازی ست و دلها برده و هوشها ربوده است.
جمشید در سفرش به هنر همجوار، کار دلخواه خود را کرده و گوش شنوایی نداشته برای شـنـیـدن فـرمـول هـای تثبیت شده ی چند دهه ی قبل زمانی که عکاسی فیلم چندان عکاسی فیلم نبود و عکاس فیلم چندان عکاس فیلم.
عمده ی عكاسانی که در سالهای دور عکس فیلم می گرفتند مفید بودند به حکم کارگردان و اگر او سهل می گرفت به دستور فیلمبردار عکس بگیرند و ترکیب بندی و قاب بندی شان باید به قاعده ی آنی بود که کارگردان می خواست و فیلمبردار می بست: اما، سال هاست که عكاسی فیلم جایی دارد و مـكـانـی و عكاس فیلم وزنی و اعتباری.
جمشید چنان نکرده : چنان که می کردند. او همچون هنرمندی سـفـر کـرده از اقلیم خود به اقلیم همسایه، کنج کاو و بازیگوش، نوجو و خلاق، سرك كشیده، حضور یافته، پا سفت کرده و کارش را به پیش برده است.
کادرها و ترکیب بندیهای جمشید نظر فـکـر شـده ای دارند به گرافیك: به تناسب پراکندگی سبك و سنگین در هر کادر به خلوتی و عریانی نظرگیر در جغرافیای یك جا اطمینان بخش و یک جا هراس آور کیش: به لكه ای در یك چشم انداز وسیع، به پر کردن کادر از یك چیز یا یك كس: به تن های سیاه بر شن های سفید و عناصر سفید بر زمینه ی سیاه و همچنین نظر داشته است به پشت دوربین سینما، جاهایی كه دوستی ها و رفاقت ها جاریست: جایی كه دو قله دست در دل هم، همچون دوسـتـی هـای بی غش كودكی در گوش هم زمزمه می کنند: و هنرمند بزرگی که همچون صحنه باران و صحنه پایان در کار آماده سازی صحنه است: و بازیگری که تنهاست و دلتنگ، هم پیش دوربین، هم پس آن و یا به قاعده ی ثبت برای سالهای آینده از همگانِ دسته شده مقابل دوربینش عکس گرفته ، به یادگار….”
کتاب در قطع خشتی باجلد شمیز و در 108 صفحه مصور به صورت سیاه و سفید در کاغذ گلاسه به چاپ رسیده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.