کتاب اواخر بهار و اواخر تابستان و اواخر پاییز و تمام زمستان دربرگیرنده عکس های پیمان یزدانی است که با قصه های ندا حیدری آزین شده اند. نشر بازی و اندیشه در سال 1402 اقدام به انتشار این کتاب نموده است.
پیمان یزدانی و ندا حیدری در مقدمه کتاب پیرامون این کار مشترک آورده اند:
“از زبان دو تا آدم معمولی در یک شهر معمولی همیشه چیزهای غیرمعمولی وجود دارند که آدمهای معمولی از آنها عکسهای غیرمعمولی بگیرند و قصه های معمولی پشت آنها را حدس بزنند. ایده ی این کتاب همین است!
یک عکاس معمولی که معمولاً کفشهای ورزشی میپوشد، در خیابانهای معمولی شهرهای معمولی پرسه میزند و عکاسی میکند، عکسهایش را با ذوقی غیرمعمولی به یک آدم معمولی دیگر نشان داده و آن داستان نویس معمولی یک عکس غیرمعمولی را انتخاب کرده و به قلب و ذهنش سپرده. او اصلاً نپرسیده که داستان این عکس چیست! و خودش ماجرایی را حدس زده و تند و تند ( البته به نظر ناشر، کند و کند ) نوشته.
عکسهایی از آدمهای معمولی هم بین عکسها بود اما اثری که از آن آدمها مانده بود، غیرمعمولی بود. داستانها پی آدمها نرفتند . « اثر آدمها بدون حضور آدمها » را دیدند و آدمهایی معمولی در خیال ساختند. آدمهایی مثل همه ی ما!
عاقبت، داستانهایی معمولی از دل عکسهای غیرمعمولی جان گرفتند. یکی از ماهرترین و غیرمعمولی ترین معلم های نوشتن، آنها را خواند. ناشری معمولی با قلب و اراده ای غیرمعمولی هم تصمیم به چاپ آنها گرفت. اما بعد یک سؤال مهم پیش آمد: چه کسانی این عکسها را می بینند و این داستانها را میخوانند؟ عده ای در روز و شب و در بیداری و خواب، به این پرسش فکر کردند و در نهایت پاسخ این شد: همه ی نوجوان های معمولی و غیرمعمولی در تمام طول سال! “
در فهرست کتاب عناوین قصه های هر عکس را ملاحظه می کنیم:
- چای بخور ، غصه نخور
- اواخر بهار و اواخر تابستان و اواخر پاییز و تمام زمستان
- تو نیستی که ببینی
- کمتر از پنج دقیقه
- حراج به دلیل تغییر شغل
- سورپرایز
- تو غلط کردی !
- سپیدار در چاله
- و فقط دو دقیقه بیشتر
- احترام به قانون واجبه آقاجان !
- لنج ، رنج
- تو بیژن نجدی را میشناسی ؟
کتاب در قطع رقعی با جلد شمیز و در 96 صفحه مصور به چاپ رسیده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.