محسن یزدی پور را با مجموعه عکس های “من بی شماره” به خاطر می آورم. عکس هایی که در آنها به هویت ، دل مشغولی همیشگی اش ، پرداخت بود. پیشتر در یادداشتی بر آن مجموعه ، بر این نکته تاکید کرده بودم که هنرمند در چینش پازل مانند پرتره ها ، هوشمندانه بر روی ناسازگی ظریفی انگشت می گذارد که از هم نشینی بازنمایی چهره های گوناگون پدید می آید. در تمایز و تفاوت میان این چهره های نقش بسته بر سطح شفاف فیلم تردیدی نیست، چه هر یک رد و نشانی متفاوت از سوژه ای جدا ، نشسته در برابر دوربین است. اما در همان حال ، تمامی آنها در بند چارچوبی همسان ، با نوری یکدست ، و از جانب و پیش رو ، مجسم شده اند. افزون بر اینها ، خوب می دانیم که همه آنها را که در این عکس ها چهره به چهره ی ما بینندگان داده اند ، نقش اجتماعی یکسان دارند: دانشجو.
این در کنار همانندی های پیشتر گفته شده ، در عین تمایز و افتراق ذاتی هر یک به تنهایی، وجه اشترک و عامل پیوند دهندگی تمامی آنها به شمار می رود.
اکنون در مجموعه عکس حاضر ، “اسم کوچکم: سرباز” ، هنرمند بار دیگر به سراغ دغدغه های پیشین خود رفته است. دوباره همان دیگری در برابر من می نشیند تا مرزهای جدایی هویت ها در قالب تصویر پررنگ شوند.
اما این بار ، پوششی هم شکل در اثر می شود تا بیش از پیش تمایزها و تفاوت ها را کمرنگ کند ، تا شاید تنها یک نام که بر سینه حک شده ، و یا به شکلی استعاری در پس عکس هایی یکسان ساز نوشته ، عامل تشخیص و تفاوت هر من از احتمال دیگری گردد.
به این ترتیب ، هنرمند همچنان دغدغه ی هویت و بازنمایی های آن را در بستر تعاملات و نقش پذیری های اجتماعی پی می گیرد ، و بر سویه های گاه ناسازه وار و گاه مطایبه آمیز آن تأکید می گذارد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.