کتاب «اصفهان موزه همیشه زنده» دربرگیرنده عکس های رضانور بختیار از این شهر تاریخی است که در سال 1373 چاپ دوم آن منتشر شده است.
در بخشی از پیشگفتار کتاب به قلم احمد میر علائی آمده است:
“…در این مجموعه آقای رضا نوربختیار در پی ثبت لحظه هایی ناب از این موزه بزرگ زنده بوده است. بختیار اصفهانی است. درس عکاسی خوانده است. عکاسی حرفهای است. خود او درباره پیوندهایش با اصفهان می گوید:
عکس هایی که پیش رو دارید، یادگار سفر چند روزه مسافری غریب از شهری تازه نیست.متجاوز از ۵۰ سال پیش در این شهر به دنیا آمدم. از تمام کوچه ها و بازارها و بناهای آن خاطره ها دارم.
وقتی با مادربزرگ برای زیارت اهل قبور به گورستان قدیمی شهر می رفتیم. به اتاق های مختلف سر می کشیدم و به سنگهای خوش تراش تکیه ی میر و خط میر که دور تا دور اتاق را گرفته بود خیره می شدم. تصاویر بزرگان ایل بختیاری، کار استاد سمیرمی به دیوارها آویخته بود و من ساعتها به آنها چشم می دوختم.
در کودکی وقتی با مادرم برای خرید به بازار می رفتیم، نورهایی که از سقف بازار می تابید و حلقه های روشنی کف بازار میانداخت. که بساط فروشندگان دورهگرد را روشن میکرد، توجه مرا به خود جلب می کرد. طوری که چند بار دنباله چادر مادر از دستم به درآمد. و چادر خانم دیگری را گرفته بودم.
و از ترس گم شدن در بازار شلوغ گریه می کردم.
وقتی به دبیرستان سعدی میرفتم که جنب عالی قاپو قرار داشت. از پنجره کلاس ما که در طبقه دوم بود ضلع جنوبی میدان نقش جهان پیدا بود…”
در ادامه نوشته است:
“…در آن روزها بختیار، همه مشاهدات خود را از طبیعت و راههایی که برای ثبت این مشاهدات به صورت عکس اندیشیده بود. و تجربههایی که میخواست بکند با من در میان میگذاشت. محرم رازش بودم. هر وقت فرصت دست میداد، همراهش میرفتم و وسائلش را حمل می کردم.
برخی از این اندیشهها ساده و عملی بود. مثل عکس گرفتن از شاخه بادامی زیر برف و همان شاخه زیر شکوفه و سپس زیر برگ. از محصول نهایی نسخهای هم به من میداد. گاهی مدل او میشدم. مثل آن عکسی که پسر را زیر تیر چراغ برق خیابان نشسته و غرق در کتاب درس در فصل امتحانات نشان می داد.
کمکم سالهای دبیرستان پایان می رفت و برنامهریزی برای آینده آزارمان می داد. رشته طبیعی بودیم. هر دو قرار بود طبیب شویم. اما می دانستم که سوداها نیرومندند.
خانواده او زودتر دست به کار شده بودند و مقدمات رفتنش به انگلستان را فراهم میکردند.
من هنوز دو دل بودم آن تابستان آخر به سفرهای میان اصفهان و تهران پروسهای طولانی در کوچه پس کوچههای اصفهان و سینما رفتن گذشت. سرانجام من به خلاف میل خانواده به دانشکده ادبیات رفتم و او بار سفر بست و به فرنگ رفت…”
کتاب «اصفهان موزه همیشه زنده» قطع رحلی بزرگ با جلد سخت در 118 صفحه می باشد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.